• وبلاگ : مادر من
  • يادداشت : حرف هاي دل شيشه اي خواهرم.
  • نظرات : 2 خصوصي ، 92 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7      >
     

    نمي دونم چي بگم ؟؟.....

    اينبار هم خواندن اين نوشته ،در اين فضا كه برام حكم يه جاي مقدس رو پيدا كرده و ياداور خاطراتم شده اشك رو مهمان چشمانم كرد ..........

    حرفهاي خواهرت شبيه حرفهاي دل من بود ........

    اما فكر كنم خواهرت چند سالي بيشتر از من از وجود گرم و مهربان مادر استفاده كرده اند ........

    خوش به حال اونهايي كه الان .........

    اميدوارم بتونم بيام به قرار وبلاگ نويسان ........

    همه سعيم رو ميكنم تا بيام ..........

    صادق جان تو رو خدا مراقب خودت باش ......

    اينقدر بي تابي نكن .......

    فكر كنم من خوب بفهمم چي ميگي .......

    اما ناراحتي تو اسايش رو از روح نازنين مادرت ميگيره ........

    صادق ، تو كه پسر گل نويسنده اقاي مامانت بودي ، حالا دلت مياد ناراحتيش رو ببيني؟؟......

    ميفهمم چي ميگي ......

    من كه دومين سال فوت مامانم هم تموم شده هنوز سر مزارش زار مي زنم .......

    هنوز شبها با عكسش حرف ميزنم و گريه ميكنم .......

    اما بازم ميگم ،سعي كن اروم باشي ......

    صبر كن ،صبر،صبر،صبر.......

    ان الله مع الصابرين .......

    شايد اين كلمه خيلي برات تكراري باشه .......

    اما خيلي بزرگه .......

    موفق باشي عزيز .......

    در پناه حق .......

    سلام عزيز

    من در مورد اين پست نميتونم نظر بدم

    سلام صادق جان ......

    ببخش كه دير اومدم .....

    خونه نبودم .......

    حالا ميرم بخونم .......

    سلام خيلي غمگين بود دلم گرفت زيبا بود تبريك مي گم به مرضيه جوون با اين دست به قلمش ...اميدوارم از اين بعد شاد باشيد ...
    هميشه سكوت مي كنم وقتي به نام مقدس او سجده برايم واجب مي شود ...
    سلام...متن خيلي زيبايي بود...ولي سعي كنين بيشتر از اين دنيا رو بشناسين كه چقدر بي وفاست...موفق باشين و وبلاگتان پايدار.

    سلام

    متناتون هميشه عالي و محشر منو كه به گريه انداخت خدا صبر يده ولي تو كه تو مشهد امام رضا رو داري خوشا به احوالت من هم دعا كنيد عيد شما هم مبارك .

    يا حق

    سلام

    نميدونم چي بگم ...فقط ميتونم بگم...خدا به شما صبر بده...جاي اون عزيز كه حالا تو بهشته....رحمت خدا بر همه ي مادراني كه بچه هاشون رو تنها كذاشتن و رفتن....

    وبلاگ زيبا با مطالبي دو چندان زيباتر داريد. مي شه بگيد از كجا با وبلاگ من آشنا شديد؟؟

    موفق و پيروز باشيد.

    يا علي.

    سلام به صادق و پريساي عزيز.. دو عزيزي كه خوب مي دونم تو دلشون چي مي گذره .. ولي مطمئن باشيد .. خدا شما رو بيشتر از ما ها دوست داره .. در ضمن صادق عزيز .. رفيق دلتنگي ها .. ازم پرسيده بودي مطلب ماله تو بلاگم ماله كيه ؟! .. قصه گوي عشق وقتي داشت به زمزمه هاي آخر عشق گوش مي داد اين مطلبم اون بهش گفت ... تمام مطالب تو بلاگم ماله خودمه .... از نوشته هاي خودمه.. چه خوب يا چه بد ؟!براي دل غريبه دختري از اهالي فردا دعا كن.. در پناه خدا
    قرين رحمت باشند..آمين

    مي گويند هر سلامي سر آغاز يك پايان است و هر پاياني سر آغاز يك خداحافظي .

    اما به رسم عادت ديرينه مان باز مجبورم اين واژه را به ناچار بيان كنم ، سلام رفيق دلتنگي ....با واژه ها زيبا کنار آمدي ...پيوندت را با واژه ها تبريک مي گويم ....به کلبه دلتنگي ما هم سري بزن.. در پناه خالق گلهاي بهشت

    سلام داداشي . خيلي مطلبت زيبا و با احساس بود واقعا اشك آدم رو در مياره .

    سلا صادق جان

    باز پست اينبار اشك را به چشمانم آورد

    واقعا هيچي نميتونم بگم

    مادر تنها كلمه ايست كه از احساس سرشار است

    سلام صادق جان.خدايي هميشه سوزناكه حرفي كه از دل بر مياد به دل هم ميشينه.خدايي اين ها رو ميخونم هم اشكام مياد هم اينكه خيلي نگران ميشم.حالا اگه از نزديك ديدمت بهت ميگم چرا نگران؟اي داداشي واقعا كاش همه آدم ها با هم يك خانواده بودن .واقعا .فكرش براي ما سنگين و باور نكردنيه.كاش....ولي خوش به حالتون مدرتون اون دنيا تو بهشت هم شما رو دعا ميكنه و دعاش 100 برابر اين دنيا براورده ميشه.اي ......سفره ي دل بمونه واسه بعد.باي.باي.
     <    <<    6   7      >