• وبلاگ : مادر من
  • يادداشت : پيرمردي عاشق
  • نظرات : 2 خصوصي ، 99 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     
    سلام ... شما نمي خواين يه سري به ما بزنين؟ .. خونه تكوني كرديما .. بيا ببين چقد قشنگ شده .. منتظرم
    سلام..اميدوارم خوب باشي...بلاگتون حرف نداره ..مخصوصا اسم بلاگ....متن زيبايي بود..ممنون كه بهم سر زديد ..موفق باشيد ..باي
    با درود به داداش صادق و پريساي عزيز. من اومدم اما آپ جديد ي نديدم . شاد باشيد .
    روحش قرين رحمت حق باد انشاءالله .
    سلام . خوبي داش صادق . ببينم مشهدي؟ نوشته بودي بهشت رضا . خدا به همتون صبر بده . اميد دارو قوي باش و به پدر با حضور گرمت اميد بده

    اميد است كه موفق شويد كه از همين الانم بوش مياد

    راستي اينقدر بازديد كننده رو از كجا اوردين؟

    به ما هم ياد بدين

    كاميار باشي در پناه حق

    + غريبه 

    اينو بخون

    در مطب دكتر به شدت به صدا درآمد.
    دكتر گفت: «در را شكستي! بيا تو.»
    در باز شد و دختر كوچولوي نه ساله اي كه خيلي پريشان بود، به طرف دكتر دويد: «آقاي دكتر! مادرم!» و در حالي كه نفس نفس مي زد، ادامه داد: «التماس مي كنم با من بياييد! مادرم خيلي مريض است.»
    دكتر گفت: «بايد مادرت را اينجا بياوري، من براي ويزيت به خانه كسي نمي روم.»
    دختر گفت: «ولي دكتر، من نمي توانم. اگر شما نياييد او مي ميرد!» و اشك از چشمانش سرازير شد.
    دل دكتر به رحم آمد و تصميم گرفت همراه او برود. دختر دكتر را به طرف خانه راهنمايي كرد، جايي كه مادر بيمارش در رختخواب افتاده بود.
    دكتر شروع كرد به معاينه و توانست با آمپول و قرص تب او را پايين بياورد و نجاتش دهد. او تمام طول شب را بر بالين زن ماند؛ تا صبح كه علائم بهبود در او ديده شد.
    زن به سختي چشمانش را باز كرد و از دكتر به خاطر كاري كه كرده بود تشكر كرد.
    دكتر به او گفت: «بايد از دخترت تشكر كني. اگر او نبود حتما مي مردي!»
    مادر با تعجب گفت: «ولي دكتر، دختر من سه سال است كه از دنيا رفته!» و به عكس بالاي تختش اشاره كرد.
    پاهاي دكتر از ديدن عكس روي ديوار سست شد.
    اين همان دختر بود!!
    فرشته اي كوچك و زيبا!!

    are sadegh jan idim avaz shode :sweetgrl_lovely khasti addam kon aziz ش
    azizam up kardam bia pisham khabaram dadam ke badan nagi bimarefat montazeram

    سلام.

    متن زيبائي نوشته ايد.

    موفق باشيد.

    پاسخ

    ممنون از مدير پارسي بلاگ كه بلاخره بر سرما منت گذاشت و يه تك پا تشريف آوردن اينجا

    يه دل دارم خدا داره..

    زمين داره هوا داره...........

    ميون در ياي غمش كشتي و نا خدا داره...

    يه دل دارم ترك داره.. ترس و يقين و شك داره...

    تو بام برفيش هميشه يه دنيا بادبادك داره....

    يه دل دارم آتيش داره...... تو ابرا قوم خويش داره...

    نه راه پس مونده براش...نه طفلي راه پيش داره...

    يه دل دارم رقيب داره.....نه راز داره نه شيب داره....با اينكه آدم نشده كلي درختو سيب داره..........

    ممنون از همه

    يه سلام به پريسا جونم يه سلام هم به صادق

    خوبين؟

    اميدوارم حالتون خوب باشه

    اميدوارم كه خدا روح مادر صادق و شاد كنه

    موفق باشيد

    باي

    + غريبه 

    دلت تنگ است ميدانم ، قلبت شكسته است مي دانم ، زندگي

    برايت عذاب است ميدانم ، دوري برايت سخت است ميدانم … اما

    براي چند لحظه آرام بگير عزيزم …

    گريه نكن كه اشكهايت حال و هواي مرا نيز باراني مي كند ، گريه

    نكن كه چشمهاي من نيز به گريه خواهند افتاد … آرام باش عزيزم ،

    دواي درد تو گريه نيست!

    بيا و درد دلت را به من بگو تا آرام بگيري ، با گريه خودت را آرام نكن...!


    با تنهايي باش اما اشك نريز ، درد دلت را به تنهايي بگو زماني كه

    تنهايي!

    گريه نكن كه اشكهايت مرا نا آرام ميكند .! گريه نكن چون گريه تو را

    به فراسوي دلتنگي ها ميكشاند ! گريه نكن كه چشمهايم طاقت اين

    را ندارند كه آن اشكهاي پر از مهرت را بر روي گونه هاي نازنينت

    ببينند ، و دستهايم طاقت اين را ندارند كه اشكهاي چشمهايت را از

    گونه هايت پاك كنند .! گريه نكن كه من نيز مانند تو آشفته مي شوم!

    گريه نكن ، چون دوست ندارم آن چشمهاي زيبايت را خيس ببينم!


    حيف آن چشمهاي زيبا و پر از عشقت نيست كه از اشك ريختن

    خيس و خسته شود؟

    اي عزيزم ، اي زندگي ام ، اي عشقم ، اگر من تمام وجودت مي

    باشم ،اگر مرا دوست ميداري و عاشق مني ، تنها يك چيز از تو

    ميخواهم كه دوست دارم به آن عمل كني و آن اين است كه ديگر

    نبينم چشمهايت خيس و گريان باشند! زندگي ارزش اين همه اشك

    ريختن را ندارد ، آن اشكهاي پر از مهرت را درون چشمهاي زيبايت

    نگه دار ، بگذار اين اشكها در چشمانت آرام بگيرند … عزيزم گريه نكن

    چون من از گريه هايت به گريه خواهم افتاد ! وقتي اشكهايت را

    ميبينم غم و غصه به سراغم مي آيد!

    وقتي اشكهايت را ميبينم حال و هواي غريبي به سراغم مي آيد !

    وقتي اشكهايت را ميبينم ، از زندگي ام خسته مي شوم! وقتي

    اشك ميريزي دنيا نيز ماتم ميگيرد ، پرندگان آوازي نميخوانند ، بغض

    آسمان گرفته مي شود ، هوا ابري مي شود و پرستوهاي عاشق

    خسته از پرواز !

    گريه نكن عزيزم… آرام باش عزيزم، بگذار اين اشكهاي گذشته را از

    گونه هاي نازنينت پاك كنم ، دستهايت رادر دستان من بگذار عزيزم،

    سرت را بر روي شانه هايم بگذار عزيزم و درد و دلهايت را در گوشم

    زمزمه كن عزيزم … من مي شنوم بگو درد دلت را عزيزم!

    با گريه خودت را خالي نكن عزيزم چون بغض گلويم را مي گيرد ، با

    گفتن درددلت به من خودت را خالي كن تا دل من نيز خالي شود!

    ميدانم وقتي اين متن مرا ميخواني اشك از چشمانت سرازير مي

    شود آري پس براي آخرين بار نيز گريه كن چون اين درد دلي بود كه

    !من نيز با چشمان خيس نوشتم

    پاسخ

    جون اون عزيزت تو كي هستي................
    سلام.ممنون كه سر زديد.ميدونم كار پريسا جونه.(چشمك)مرسي عزيزم.منتظر مطلب حديدت هستم
    سلام دوباره.... غم بيمادري غم بديه... خدا دلتو به ياد خودش شاد كنه... دست خدا بهمراهت...
       1   2   3   4   5    >>    >